"دفتر خاطرات مجازی من "

خاطره نوشت های منو همسری ...

پست خیلی موقت

سلام دوستان عزیزم 


فعلا دارم اسباب کشی میکنم خونه جدید فعلن پست نمیزارم اما دورا دور هستم 

تا موقعی که وای فای خونه وصل نشده با نت گوشیم میام سر میزنم 


فعلا :)

عشق من ...

عاشقانه با توام 

در تمام ثانیه های نفس کشیدنت 

تویی و من 

همه جا همراه و کنارم 

عشق من 

دوستت دارم ...تو معنای اصلی زندگی رو بهم فهموندی 

تو سختی و مشکلاتم پشتم بودی 

مثله یه دوست ...همسر ...پدر ...عشق ...نفس تو همه اینها برایم بوده ای ...

نمیدونم چی بگم که جبران زحمتهات واسه من بشه 

عشق من 

عاشقانه دوستت دارم ...!


اینو رو کاغذ نوشتم گذاشتم رو میز صبحونه تو آشپزخونه و رفتم دانشگاه ..پرهام دیده بودتش و خونده بود 

اومدم خونه دیدم با ی شاخه گل اومد استقبالم و گفت :

-خانومی خیلی ماهی :)


+امشب خانواده پرهامو افطاری دعوت کردم من برم سر کارام فعلا 

سحری ما ...

دیشب هر کاری کردم خوابم نبرد که نبرد 

پرهام که خواب بود منم شروع کردم ب درست کردن سحری ...حوصله کردم و کلی سلیقه ب خرج دادم و خلاصه اینم سحری ما 

پرهام مث بچه ها ذوق زده شده بود و گفت :خانووم ازین به بعد همینجوری خوشمل غذا درس کن 

دلیلشو گفتم گفت خدا بده بازم ازین سحری ها و خندید :)

پرهام عاشقه ژله رولیه :)

 خب فعلا 

نفس های تو ...آرامش منه !

سلام 

خوبین ؟این اولین پستیه که میخام تو این وب جدیدم بزارم 

قبلا هم وب داشتم اما ماله دوران مجردیم بود :)

دیگه ی مدت بهش سر نزدم و رمزشم یادم رفت امروز صبح خیلی اتفاقی داشتم دنبال ی مقاله میگشتم که اینجا رو پیدا کردم و اول از همه رفتم سراغ پرهام _همسری مهربونم _و گفتم :

-پرهامی 

طبق معمول گفت :جونم 

-میگم میخوام وب بزنم موافقی ؟

میگه :اهووم ..کار خوبی میکنی خانومم...حالا راجب چی میخای بنویسی 

-خاطراتمون دیگه 

میگه :عالیه فقط شیطنتای منو فاکتور بگیر من پسر ب این خوبی و مظلومی 

-خوبه خوبه ...مظلوم حتما 

میگه :هر چی دوس داری بنویس وروجک 

گردنمو کج میکنم میگم :وروجک ؟

میگه :آره خانوم کوچولوی من 

-خو دیگه هر چی بود بارم کردی 

میخنده میگه :ویی از دست توکه سر صبح مخ آدمو کار میگیری من دیگه برم که دیرم شده 

گوشی و سوییچشو از رو عسلی ور میداره و میاد پیشونیمو میبوسه میگه مراقب خودت باش 

-چشم ...ب سلامت ...توام مراقب باش

میره که کفشاشو بپوشه میگه :بی بلا خانومم ...حتما ..بای

-بای 

و از خونه میزنه بیرون .

منم دیگه رفتم سر درس و کتابام ....ساعت 2 بود که پرهام از سر کار اومد خونه و حسابی معلوم بود خسته شده دیگه رفت دوش گرفت و خوابید .منم یکم خونه رو جمع و جور کردم و اومدم وبمو درست کردم .

+نفسای تو آرامش منه !این جمله معروف همسری به منه منم بعنوان تیتر پستم استفاده کردم خب فعلا بای :)


دلم قرص است
وقتی
مسکنم تویی . . .

+من تو این وب خاطراتمو با همسری عزیزم مینویسم ....امیدوارم لذت ببرین :)

+منو همسری (پروفایل - در ارتفاعات شهرمون )
Designed By Erfan Powered by Bayan