سلام
خوبین ؟این اولین پستیه که میخام تو این وب جدیدم بزارم
قبلا هم وب داشتم اما ماله دوران مجردیم بود :)
دیگه ی مدت بهش سر نزدم و رمزشم یادم رفت امروز صبح خیلی اتفاقی داشتم دنبال ی مقاله میگشتم که اینجا رو پیدا کردم و اول از همه رفتم سراغ پرهام _همسری مهربونم _و گفتم :
-پرهامی
طبق معمول گفت :جونم
-میگم میخوام وب بزنم موافقی ؟
میگه :اهووم ..کار خوبی میکنی خانومم...حالا راجب چی میخای بنویسی
-خاطراتمون دیگه
میگه :عالیه فقط شیطنتای منو فاکتور بگیر من پسر ب این خوبی و مظلومی
-خوبه خوبه ...مظلوم حتما
میگه :هر چی دوس داری بنویس وروجک
گردنمو کج میکنم میگم :وروجک ؟
میگه :آره خانوم کوچولوی من
-خو دیگه هر چی بود بارم کردی
میخنده میگه :ویی از دست توکه سر صبح مخ آدمو کار میگیری من دیگه برم که دیرم شده
گوشی و سوییچشو از رو عسلی ور میداره و میاد پیشونیمو میبوسه میگه مراقب خودت باش
-چشم ...ب سلامت ...توام مراقب باش
میره که کفشاشو بپوشه میگه :بی بلا خانومم ...حتما ..بای
-بای
و از خونه میزنه بیرون .
منم دیگه رفتم سر درس و کتابام ....ساعت 2 بود که پرهام از سر کار اومد خونه و حسابی معلوم بود خسته شده دیگه رفت دوش گرفت و خوابید .منم یکم خونه رو جمع و جور کردم و اومدم وبمو درست کردم .
+نفسای تو آرامش منه !این جمله معروف همسری به منه منم بعنوان تیتر پستم استفاده کردم خب فعلا بای :)
- چهارشنبه ۲۶ خرداد ۹۵